رولم بشی

رولم بشی

رولم بشی

رولم بشی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

 

هزار پله ارمنستان، بنایی که تداعی گر خاطرات نسل هاست

 

شهر ایروان، یکی از بزرگترین شهرهای کشور ارمنستان و پایتخت اداری، فرهنگی و صنعتی این کشور به شمار می رود. این شهر در کنار رود هرازدان قرار گرفته و در جای جای این شهر بی نظیر و زیبا می توان جاذبه های دیدنی چشم نوازی را مشاهده کرد. یکی از این جاذبه های دیدنی مجموعه کاسکاد ایروان یا هزار پله است، مجموعه ای با 118 متر ارتفاع بوده که از ابتدا تا آخرش را، راه پله تشکیل داده است. ساخت هزار پله در ارمنستان که خیابان مانیومنت و پارک هافتناک را به مرکز شهر ایروان متصل می کند، در سال 1971 آغاز و در سال 1980 به بهره برداری رسید. در این مقاله سعی کرده ایم که هرچه بیشتر و دقیق تر شما را با بخش بخش هزار پله ارمنستان آشنا کنیم تا در سفر به ایروان از دیدن این بنای تاریخی بیش از قبل لذت ببرید.

هزار پله ارمنستان

ویژگی های شاخص کاسکاد یا هزارپله ایروان

هزار پله ارمنستان پهنایی برابر با 50 متر دارد و از 572 پله ساخته شده است. از ویژگی های جالب کاسکاد ایروان این است که در داخل آن موزه کافسجیان قرار گرفته و همچنین کسانی که توانایی بالا رفتن از پله را ندارند، برای رفاه حال آن ها پله برقی نیز تعبیه شده است. ارتفاع این بنای باشکوه از پایین ترین قسمت تا بالاترین بخش چیزی در حدود 302 متر بر آورد می شود.

هزار پله ارمنستان 2

چشم انداز کاسکاد ارمنستان

یکی از دلایلی که گردشگران زیادی دوست دارند تا از این پله ها بالا بروند، این است که وقتی بر بالاترین قسمت آن می ایستند، می توانند منظره ای زیبا و تماشایی را از شهر ایروان نظاره گر باشند. جالب است بدانید که در هر فصلی از سال از زمستان گرفته تا تابستان بازدید گردشگران از این بنای باشکوه کاسته نمی شود و همواره این جاذبه دیدنی ایروان مشتاقان خاص خود را دارد. شرایط مختلف آب و هوایی هم تاثیری در کاهش گردشگران ندارد، حتی در سرمای زمستان و روزهایی که هوا بارانی است هم می توان گردشگران زیادی را دید که از هزار پله در ارمنستان بالا می روند و برای خیلی از گردشگران این بنا یک مکان آرامش بخش تلقی می شود. اینجا برای هر قشری از مردم می تواند خاطره ساز باشد، از جوانان گرفته تا افراد سالمند و از سن گذشته. برای دختران و پسران جوان اینجا تجلی گاه عشق و مکانی است که می توانند رویای شیرین خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و زندگی تازه را آغاز کنند. اینجا مکانی آرام برای سالمندان بوده که می توانند بر روی پله ها نشسته و خاطرات دوران جوانیشان را مرور کنند. به هر حال کسی نیست که به شهر ایروان سفر کند و در هزار پله ارمنستان برای خود خاطره ای نساخته باشد.

هزار پله ارمنستان 3

تاریخچه مجموعه کاسکاد شهر ایروان

ایروان الکساندر تامانیان که یکی از معماران مشهور و به نام این کشور در سال های 1936- 1878 به شمار می رفت، ایده ساخت هزار پله ارمنستان را که می توانست مرکز شهر را به خیابان مانیومنت متصل کند، مطرح کرد. در واقع او با این کار می خواست که قسمت های مرکزی شهر ایروان به مناطق مسکونی این شهر نزدیکتر شوند. طرحی که او قصد داشت پیاده سازی کند در واقعه مجموعه ای بود دارای باغ، آبشار و فضای سبز که البته این ایده ناب هیچ وقت به آن صورتیکه الکساندر در ذهن خودش متصور بود، اجرا نشد. جیم توروسیان یکی از معماران به نام شهر ایروان در سال های 1970 بود که توانست این ایده بزرگ الکساندر را از خطر فراموشی نجات دهد و به آن جانی دوباره ببخشد. او این طرح را از روی کاغذ به مرحله اجرا در آورد. در واقع او برای ساخت کاسکاد ایروان پایه و مبنای کار را ایده های الکساندر قرار داد، اما در طول کار ایده و طراح خودش را نیز در اجرای این پروژه عظیم به کار گرفت. او در نقشه خود این پلکان بزرگ را که از پله های زنجیره ای و درون مجموعه ای تشکیل شده و با آن می توانست بخش مرکزی شهر را با بخش شمالی شهر پیوند دهد، طراحی کرد. در واقع طراحی او در این نقشه به گونه ای بود که می توانست نه تنها این دو بخش شهر را به هم متصل کند، بلکه کسانی که از این مسیر استفاده می کردند خیلی آسان تر از مسیرهای دیگر می توانستند بین این دو مکان تردد کنند. در طراحی نقشه کاسکاد ایروان توسط جیم توروسیان نه تنها به طراحی بیرونی این بنای عظیم و خارق العاده توجه شده، بلکه در داخل بنا هم پله برقی تعبیه شده تا بتوانند افرادی که نمی توانند از پله ها عبور کنند با استفاده از این پله های برقی راحت تر بتوانند این کار را انجام دهند. همچنین این بنا شامل فضای سبز، باغ، حیاط در اطراف خود هست. در اطراف و پیرامون بنا شما می توانید تندیس ها و مجسمه هایی که نشان دهنده میراث تاریخی و فرهنگی کشور ارمنستان هستند را مشاهده کنید. در ساخت این مجموعه وقفه های متعددی صورت گرفته است. برای نمونه زلزله سال 1988 و همچنین فروپاشی حکومت جماهیر شوروی در سال 1991 باعث شدند تا در پیشرفت این مجموعه وقفه به وجود بیاید. ساخت این مجموعه براساس نقشه ها و طرح های توروسیان در دهه 1980 آغاز شد. بعد از آن نیز که کشور ارمنستان به یک کشور مستقل تبدیل شد، برای اینکه بتواند با مشکلات بیشمار اقتصادی که پس از استقلال داشت کنار بیاید، می بایست تمرکز مسئولین وقت این کشور بر روی توسعه در سایر زمینه ها صورت می گرفت، بنابراین ساخت کاسکاد ایروان در این دوران در اولویت نبود و به همین دلیل بیش از یک دهه در ساخت این مجموعه وقفه رخ داد. بعد از این همه وقفه هایی که در ساخت این پروژه عظیم اتفاق افتاد، در سال 2002 این پروژه مجدداً آغاز گردید. امروزه در کل دنیا این کاسکاد به عنوان یکی از کانون های هنری مهم و تاثیر گذار شناخته می شود.

هزار پله ارمنستان 4

نمای بیرونی هزار پله در ارمنستان چگونه است؟

باغچه هایی با گل های زیبا و رنگارنگ در محوطه سبز جلوی هزار پله در ارمنستان به نحوی زیبا طراحی شده اند که مکانی سرزنده و جذاب برای گردشگران به وجود آید. مجمسه هایی که در محوطه بیرونی مجموعه کاسکاد ایروان قرار گرفته اند، توسط هنرمندان بزرگی چون بری فلانناگان، پل کاکس، لین چادیک، جیومه پلنسا، یاروسلاو بریختوا، فرناندو بوتیرو و دیگر مجسمه سازان به نام دنیا ساخته شده و از نظر هنری و مادی دارای ارزش زیادی هستند.

هزار پله ارمنستان 5

هزار پله ارمنستان 6

هزار پله ارمنستان 7

 

 

  • تورج حق وردی

اشعاری زیبا در مورد برف باریدن و برف بازی کردن

چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۲۳ ق.ظ

شعر در مورد برف

شعر در مورد برف ، شعر برف ، شعر در مورد برف و عشق ، اشعار برفی

در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد برف برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام!

بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام.

پاکی آوردی ــ ای امید ِ سپید!

همه آلوده‌گی‌ست این ایام.

راه ِ شومی‌ست می‌زند مطرب

تلخ‌واری‌ست می‌چکد در جام

اشک‌واری‌ست می‌کُشد لب‌خند

ننگ‌واری‌ست می‌تراشد نام

شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،

نقش ِ هم‌رنگ می‌زند رسام.

مرغ ِ شادی به دام‌گاه آمد

به زمانی که برگسیخته دام!

شعر در مورد برف

ره به هموارْجای ِ دشت افتاد

ای دریغا که بر نیاید گام!

تشنه آن‌جا به خاک ِ مرگ نشست

کآتش از آب می‌کند پیغام!

کام ِ ما حاصل ِ آن زمان آمد

که طمع بر گرفته‌ایم از کام…

خام‌سوزیم، الغرض، بدرود!

تو فرود آی، برف ِ تازه، سلام!

شعر در مورد برف و عشق

نی نی توی حیاطه

چشمش به آسمونه

منتظره برف بیاد

از ابر دونه دونه

به ابر میگه :چرا کم برف های سردتر

برف می آری واسه مون

زمستونه ! لم نده

بی کار توی آسمون

برف های دیروز تو

هی چیکه چیکه آب شد

آدم برفی ای که

ساخته بودم خراب شد

برف های سردتر بریز

توی حیاط خونه

برفی که زود آب نشه

یکی دو روز بمونه

شاعر: ناصر کشاورز

شعر در باره برف زمستانی

برف آمده شبانه

رو پشت‌بام خانه

برف آمده رو گل‌ها

رو حوض و باغچه‌ی ما

زمین سفید هوا سرد

ببین که برف چها کرد

رو جاده‌ها نشسته

رو مسجد و گلدسته

برف قاصد بهاره

زمستان‌ها می‌باره

سلام سلام سپیدی!

دیشب ز راه رسیدی؟

شاعر:پروین دولت‌آبادی

شعر در مورد برف زمستانی

یادته اون روز برفی

وسط فصل زمستون

تو پریدی پشت شیشه

من زدم از خونه بیرون

یادته اشاره کردی

آدمک برفی بسازم

واسه ساختنش رو برفا

هرچی که دارم ببازم

گوله گوله برف سرد و

روی همدیگه می چیدم

شاد و خندان بودم انگار

که به آرزوم رسیدم

شعری در مورد برف و زمستان

هوا سرد است و برف آهسته بارد

ز ابری ساکت و خاکستری رنگ

زمین را بارشِ مثقال،مثقال

فرستد پوشش فرسنگ،فرسنگ

سرود کلبه ی بی روزن شب

سرود برف و باران است امشب

ولی از زوزه های باد پیداست

که شب، مهمان توفان ست امشب

دوان بر پرده های برف ها ،باد،

روان بر بال های باد، باران؛

درون کلبه ی بی روزن شب،

شب توفانی سرد زمستان.

شعر درباره برف و عشق

هرگز کسی نداد بدین سان نشان برف

گویی که لقمه ایست زمین در دهان برف

مانند پنبه دانه که در پنبه تعبیه است

اجرام کوه هاست نهان در میان برف

ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار

از چه ؟ زبیم تاختن ناگهان برف

گشتند نا امید هم جانور ز جان

با جان کوهسار چو پیوست جان برف

با ما سپید کاری از حد همی برد

ابر سیاه کار که شد در ضمان برف

چاه مقنعست هم چاه خانه ها

انباشته به گوهر سیماب سان برف

زین سان که سر به سینه گردون نهاد باز

خورشید پای در ننهد ز آستان برف

شعری در مورد برف

گرچه سپید کرد همه خان و مان ما

یارب سیاه باد همه خان و مان برف

وقتی چنین نشاط کسی را مسلم است

کاسباب عیش دارد اندر زمان برف

هم نان و گوشت دارد و هم هیزم و شراب

هم مطربی که برزندش داستان برف

معشوقه ای مرکب از اضداد مختلف

باطن بسان اتش و ظاهر بسان برف

گلگونه ای بود به سپید اب برزده

هر جرعه ای که ریزد بر جرعه دان برف

تا رنگ روی باز نماید بر این قیاس

بعضی ازآن باده و بعضی ازآن برف

می میخورد به کام و زنخ میزند بجد

در گوش خود رها نکند سو زیان برف

آن را که پوشش و می و خرگاه و آتش است

وقت صبوح مژده دهد بر نشان برف

نه همچو من که هر نفس از باد زمهریر

پیغام های سرد دهد بر زبان برف

دست تهی بزیر زنخدان کند ستون

و ندر هوا همی شمرد پود و تان برف

خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان

آبی بریق می خورد از ناودان برف

دلتگ و بینوا چو بطان بر کنار آب

خلقی نشسته ایم کران تا کران برف

گر قوتم بدی ز پی قرص آفتاب

بر بام چرخ رفتمی از نردبان برف

شعر در مورد برف از شاملو

زمستونم و زمستونم

برفی دارم فراون

به هر طرف رو می یارم

یک اثر از خود می زارم

اگر می خوای تو فصل من

اینجوری نلرزی مثل من

برو پای بخاری

تا من بشم فراری

شعر در مورد برف باریدن

لباس های رنگارنگ

سبز و سفید و قشنگ

هرکدوم از لباس ها

لازم باشه با هوا

هوا که سرد و برفیست

لباس گرم و بافتنیست

دستکش و شال و کلاه

بپوشیم وقت سرما

وقتی هوا گرم می شه

لباس نازک خوبه

با لباس مرتب

هستی تمیز و راحت

شعر در مورد برفی

شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم

این درست اما جدایی اشتباهی دیگر است

شعر در مورد برف عاشقانه

در این پولک‌ افشان

جهان، ناگهان، بارِ دیگر جوان است:

چه اندوه اگر می‌گذارد مرا همچنان پیر؟

چه برفی!

چه برفی!

چه پاکیزه آرامشی، با چه ژرفای ژرفی

شعر در مورد برف و سرما

برف می بارد و شکسته می شود

شاخه ، شاخه پیکرم

من درخت بی برم ..

شعر در مورد برف و باران

هیچ برفی را به یاد ندارم

جز آن برفی که

رد پایت

بر آن نقش بست

برفی که هنوز سرمایش

عمق استخوان هایم را

می سوزاند ..

شعر در مورد برف و زمستان

زمستان خودش

به اندازه کافی

سرد هست

تو با رفتنت

سرد ترش نکن ..

شعر در باره برف زمستانی

تنها یکبار

می توانست

در آغوشش کشند،

و می دانست – آن گاه

چون بهمنی فرو می ریزد

و می خواست

به آغوشم پناه آورد

نامش برف بود

تنش، برفی

قلبش از برف

و تپشش

صدای چکیدن برف

بر بام های کاگلی

و من او را

چون شاخه یی که زیر بهمن شکسته باشد

دوست می داشتم

شعر در مورد روز برفی ، شعر در مورد برف باریدن ، شعر در مورد برف عاشقانه

شعر نو درباره برف و زمستان

رد پایت

بر برف

این غم انگیز ترین

شعر جهان است ..

شعری درمورد برف زمستانی

سرزده باش!

مثل برفی در اول آذر…

ذوق مرگم کن

با آمدنت..

شعر عاشقانه کوتاه در مورد برف

هوایم بی تو چون گنجشک تنهایی ست

که در سرما ،میان برف ها مانده

شبیه آن مهاجر مرغ دل خسته

که بی تقصیر از پرواز جا ماند

شعر در مورد آدم برفی

تو مثل برفی

که تمام گذشته ام را

پوشانده ای

و من جز روزهای سفید

چیزی در خاطرم نیس

شعر در مورد روز برفی

شاید از این به بعد

قلم ام را به دست باد بسپارم

او دیگر به جای من شعر بنویسد

فقط باد

نشانی ِبرف و

باران را و

زبانه ی عشق تازه ام را

می داند

متن بی قراری

تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟

تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت؟

تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟

بهر دیدار محبت تابه کی در انتظار؟

خسته ام از زندگی با غصه های بیشمار

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

شعری در مورد برف

هنوز هم برف

آدم را غافلگیر می کند

هنوز هم یکی از ما باید برود

انسان ، یکی از دست هایش

برای خداحافظی است

شعری زیبا در مورد برف

فصل که رخت عوض می کند

دوباره عاشقت می شوم

گیرم زمستان باشد و

آهسته روی پیاده روی یخ زده راه بروم

عشق تو همین شال پشمی ست

که نفسم را گرم می کند

بر لبم نام تو را می برم

تا برف

مثل قند

در دل زمستان آب شود

متن ادبی درباره برف

من با تو خواهم آمد ای آب ،

من با تو خواهم آمد

هر جا که می روی.

من با تو خواهم آمد ای آب

این تخته پاره را

بر دوش خویش بنشان

بر موجهای خشم برقصان

بر صخره های مرگ بکوبان

بگذار از این تلاش و تکاپو

صدها هزار ذره­ شوم

خرد بی نشان

من با تو خواهم آمد ای آب

آخر من از تبار گیاهانم

من رمز و راز رستن را می دانم

ذرات بی قرار مرا باز

در هر کنار و گوشه بیفشان

بگذار تا که خاک شوم، خاک

سرچشمه ی طلوع گیاهان .

من با تو خواهم آمد ای آب

این تخته پاره را

با خود ببر

درد سیاه سنگینی است

میز تمیز و براقی بودن

در گوشه ی اتاقی تاریک

متن ادبی درباره برف

ابر خوش دامنی به ما افشاند

بر سر کوه برف را بنشاند

آفتابی بتافت و برف گداخت

آنچنان برف ژرف هیچ نماند

متن ادبی در مورد برف

به بالای یک نیزه برف آیدت

بدو روز شادی شگرف آیدت

بمانی تو با لشکر نامدار

به برف اندر ای فرخ اسفندیار

متن ادبی کوتاه درباره برف

ای سیمگون رخت به سپیدی نشان برف

خویت به سان آتش و رویت به سان برف

ای تازه گل که در مه بهمن دمیده ای
نشکفته جز تو لاله و گل، در میان برف

در فصل برف، بزم جهان گرمی از تو

یافت آتش شنیده ای؟ که بود ارمغان برف؟

چون برف را به روی لطیف تو نسبتی است

ای جان عاشقان، منم از عاشقان برف
پشتم خمیده ماند ز بار گران عشق
چون شاخه ضعیف ز بار گران برف
مولود بهمنی تو و نامهربان دلت
آموخت سردی از دل نامهربان برف
اشکم کند حکایت باران بهمنی
گر، سرد مهری تو کند داستان برف
تا کی به اشک دیده من خنده میزنی
مانند آفتاب به اشک روان برف

جان مرا چو مهر فروزنده گرم کن

کاندر غم تو موی رهی شد به سان برف

متن ادبی درباره ی برف

چو کوه سپیدش سر از برف موی

دوان آبش از برف پیری به روی

فلک دست قوت بر او یافته

سر دست مردیش بر تافته

متن ادبی زیبا در مورد برف

به آتشگاه می ماند درونم

به کوه برف می ماند برونم

بدین گونه تنم را مهر کردست

که نیمی سوخته نیمی فسردست

یک متن ادبی درباره ی برف

چو من بر آسمان خود یک فرشتست

که ایزد ز آتش و برفش سرشتست

نشد برف من از آتش گدازان

که دید آتش چنین با برف سازان

متن ادبی درباره ی برف

کسی کاو را وفا با جان سرشتست

به برف اندر بکشتن سخت زشتست

گمان بردم که از آتش رهانی

ندانستم که در برفم نشانی

یک متن ادبی درباره برف

منم مهمانت ای ماه دو هفته

به دو هفته دو ماهه راه رفته
به مهمانان همه خوبی پسندند
 
نه زین سان در میان برف بندند

اگر شد کشتنم بر چشمت آسان

به برف اندر مکش باری بدین سان

متن ادبی زیبا درباره برف

در این سرما به کوی او گریزیم

که مانندش نزاید کس ز مادر

در این برف آن لبان او ببوسیم

که دل را تازه دارد برف و شکر

متن ادبی کوتاه در مورد برف

شنیدم که ابری ز دریای ژرف

  برآمد به اوج و فرو ریخت برف

  از آن برف سر در جهان داشته

  دره تا گریوه شد انباشته

سکندر در آن برف سرگشته ماند

  چو برف از مژه قطره ها می فشاند

  مقیمان آن دز خبر یافتند

سوی رخنه غار بشتافتند

  به چوب و لگد راه را کوفتند

  به نیرنگها برف را روفتند

یک متن ادبی در مورد برف

زمستونه زمستونه                   فصل تگرگ و بارونه

هوا شده خیلی سرد                 روی زمین پر از برف

چه خوبه کودکستان                 وقتی میشه زمستان

کلاغ های سیاه رنگ                 بخاری های روشن

وقتی بارون میباره                  دلم میخواد دوباره

برم به کودکستان                    میان آن گلستان

متن ادبی در مورد آدم برفی

رو زمستان فصل باران آمده است

موسم  و  باد   بهاران  آمده  است

برف هایت  روب  کن از این سرا

که آن  نگار مُلک یاران آمده است

پیرزن  اینک  عصایت  را   بگیر

رو که آن  زیبای دوران آمده است

بقچه ات را پر کن از سرمای دی

رو که  شور گلعزاران  آمده است

چند  در بالین  تو  در  خواب  بود

آن درختی که ز بوران  آمده است

یاد  آن  روزی  که  از  راه  آمدی

گوئیا  دنیای   کوران   آمده  است

مشق  کردی  مرگ  بودن را ز نو

گو  که  دنیا  سوگواران آمده است

رو  زمستان  که آن بهار آمد ز ره

که آن  بهشت کامکاران آمده است

متن های ادبی در مورد برف

پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،

کاش چون پاییز بودم…

یک متن ادبی کوتاه درباره برف

آرزو کن با من

که اگر خــواست زمســـتان برود!

گرمیِ دستِ تو اما باشد

“مــا” ی ما “مـــن” نشود

سایه ات از سرِ تنهاییِ من کم نشود

یک متن ادبی کوتاه درباره ی برف

به دل نا گفته صدها حرف دارم

میان سینه زخمی ژرف دارم

به روی پوستین سالخوردم

زمستان در زمستان برف دارم

متن ادبی کوتاه درباره ی برف

سرد است هوا

بیرون اگر می‌روی

دست‌های مرا هم با خودت ببر!

شعر در مورد برف

به گوش ام خش خش پاییز زرد است

دل ام میعادگاه زخم و درد است

نمی آید صدایی از در و دشت

“هوا بس ناجوانمردانه سرد است”

اشعاری در مورد برف ،  شعری در مورد برف ، بهترین اشعار در مورد برف و برف بازی

شعر کوتاه برف

اشک هایم که سرازیر می شوند

دیر نمی پاید که قندیل میبندند

عجب سرد است هوای نبودنت …

شعر برف عاشقانه

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍشتن ﺩﺍﺭﻡ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـﻢ کسی ﺩﻭﺳﺘـﻢ ﺩاشته ﺑﺎﺷﺪ

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳﺮﺩﻡ

مثل زمستان

متن ادبی درباره برف

دلم یک زمستان سخت میخواهد

یک برف

یک کولاک به وسعت تاریخ

که ببارد و تمام راهها بسته شوند

و توچاره ای جز ماندن نداشته باشی

و بمانی…

شعر نو برف

سرود برفی گنجشگکی خرد

مرا با خود به دنیای دگر برد

دوباره جیک جیکی کرد و آن گاه

میان برف ها ناگهان مرد

شعر برف از سهراب سپهری

دعا میکنم غرق باران شوی

چو بوی خوش یاس و ریحان شوی

دعا میکنم در زمستان عشق

بهاری ترین فصل ایمان شوی

شعر کوتاه در مورد زمستان

دستهایم را بگیر، از زمستان دور شو…

غیرِ من روی رگِ هر عاشقی، ساطور شو…

متن برفی زیبا

باران یا برف … چه فرقی میکند ؟

تو که باشی ، هوا که هیچ ؛ زندگی خوب است …

شعر در مورد برف

تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری ، آرزو میکنم هر روز زمین بخورم !

کاش تابستانها هم برفی بود !

شعر در مورد برف و عشق

برف می‌بارد و همه خوشحالند و من غمگین …

دارد رد پاهایت را می پوشاند برف !

شعر در مورد برف

دوست دارم برگردم اون دوران که بابام بیدارم میکرد و میگفت : پاشو ببین چه برفی اومده …

شعر نو کوتاه برف

برای آدم برفی چشم نگذار وگرنه آب که نمی شود ، هیچ …

تا یک عمر هم خیره به رد پاهایت می ماند …

شعر نو در مورد آدم برفی

تمام شب را برای جوانه یخ زده دعا کرد “آدم برفی”

و صبح باغچه با صدای افتادن جارو از خواب بیدار شد !!!

شعر نو درباره آدم برفی

بی تابی نکن !

هی نپرس پس کی برف می بارد ؟

موهای پدرت را نگاه کن …

شعر نو درباره ی برف

دارد برف می آید …

در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد

تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند

شعری نو درباره برف

فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقت می شوم …

گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم !

عشق تو همین شال پشمی است که نفسم را گرم می کند !

شعر نو درباره ی برف

آدم برفی هم که باشی دلت میخواهد کسی در آغوشت بگیرد …

دلت میخواهد یک نفر کنارت باشد تا گرمت کند ، تا آرامت کند …

مهم نیست آب شدن ، نیست شدن …

مهم آن آرامش است حتی برای چند لحظه …

شعر نو در مورد برف

حرف تازه ای ندارم فقط زمستان در راه است …

کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ، شاید یادت بیفتد

جیبهایت را که وقتی دستهایم مهمانشان بودند !

شعر نو عاشقانه برفی

دنبال من می گردی و حاصل ندارد !

موجی که عاشق می شود ساحل ندارد !

باید ببندم کوله بار رفتنم را

مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد

من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی

از برف اگر آدم بسازی دل ندارد !

شعر نو روز برفی

تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت

میتوان گفت که من چلچله باغ توام

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف

سخت محتاج به گرمای توام

شعر نو شب برفی

دارد برف می آید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد

تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند

شعر نو آدم برفی

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

شعر نو درباره برف و زمستان

در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟

بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند

که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند . ارد بزرگ

شعر نو برای برف

الا ای برف!

چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی؟

بر این دنیا که هر جایش

رد پا از خبیثی است

مبار ای برف!

تو روح آسمان همراه خود داری

تو پیوندی میان عشق و پروازی

تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها

تو که فصل سپیدی را سرآغازی

مبار ای برف!

شعر نو برای برف

گل یخ زمستان تو هستم

اسیر ناز چشمان تو هستم

مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست

که من مشتاق دیدار تو هست

شعر نو از برف

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی

به که گویم که تو گرمای دستان منی

گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من

به که گویم که تو باران زمستان منی

  • تورج حق وردی

تعبیر خواب گم شدن چادر سفید

يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۲۶ ب.ظ

تعبیر خواب گم شدن چادر سفید

تعبیر خواب گم شدن چادر مشکی | تعبیر خواب گم شدن چادر زنانه | تعبیر خواب گم شدن چادر نماز
 
شاید شما هم خواب چادر دیده باشید و بخواهید بدانید که تعبیر خواب چادر چیست و تعبیر خواب گم شدن چادر مشکی چه چیزی است ، با خواندن این مطلب می تواند خودتان خوابتان را تعبیر نموده و لذت ببرید.
 
محمدبن سیرین گوید: چادر در خواب دیدن، محافظ زن است. اگر بیند چون زنان چادر پوشیده است، دلیل که در آن کار خیر و شر است. لکن آن کار را از او مکروه دارند.تعبیر خواب گم شدن چادر از دست دادن خیلی از صفات خوب است.
 
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: تعبیر خواب چادر پوشاننده رازهای بیننده خواب و حافظ شرف و آبرو است. اگر مردی ببیند که چادر دارد رازداری می‌کند و این راز ممکن است مال خودش باشد یا متعلق به دیگران اما اگر ببیند چادر پوشیده چون مرد چادر نمی‌پوشد و این یک کار غیر طبیعی است نیکو نیست و در خواب نشان دهنده این است که پوشنده چادر اعمال زشت و گناهان بزرگ خویش را از مردم پنهان نگه می‌دارد و این اعمال آن قدر زشت و بزرگ هستند که اگر بر ملأ شوند مورد لعن و نفرین و حداقل مورد سرزنش و شماتت قرار می‌گیرد.
اگر چادر خود را گم کنید ممکن است به آبرو و شرف شما خدشه ای وارد شود.
 
آنلی بیتون می‌گوید: اگر خواب ببینید در چادری به سر می‌برید، نشانه آن است که در زندگی شما دگرگونی و تحولاتی روی خواهد داد و گم کردن چادر نشانه این است که شما از تغییرات زیاد سودی نمی بردید.
 
تعبیر خواب گم شدن چادر مشکی | تعبیر خواب گم شدن چادر زنانه | تعبیر خواب گم شدن چادر نماز

تعبیر خواب گم کردن چادر رنگی

منوچهر مطیعی تهرانی گوید:ا گر پارچه چادر زرد باشد بیماری است و اگر سرخ باشد هیجان است و چنانچه سبز باشد فرح و انبساط بخصوص اگر بخواهید با آن چادر بدوزید. چادر در خواب حرمت و آبرو و حیثیت است چه متعلق به خودتان باشد و چه دیگری.
اگر ببینید چنین چادری را از دست می دهید و یا گم می کنید تعبیر این خواب این است که چنین ویژگی را از دست می دهید.مثلا گم کردن چادر زرد از بین رفتن بیماری و شفا است و گم کردن چادر مشکی به خطر افتادن آبرو است
 
تعبیر خواب گم شدن چادر مشکی | تعبیر خواب گم شدن چادر زنانه | تعبیر خواب گم شدن چادر نماز
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: اگر بیننده خواب ببیند که چادری برای دیگری خریده یا چادر به کسی هدیه می‌دهد آن چادر رازی است که می‌خواهد دیگران پوشیده نگه دارند و در صورت اطلاع حفظ کنند و آبرویش را نبرند. برای زنان دیدن چادر در خواب طبیعی است اما اگر زنی در خواب ببیند که چادر نو پوشیده در محیط خانواده عزت و احترامش بالا می‌رود و نزد شوهر عزیز می‌شود.
 
ابراهیم کرمانی گوید: چادر شب در خواب زن است، اگر بیند چادر شب فرا گرفت، یا کسی بدو داد، دلیل که زن نو خواهد. اگر بیند چادر نو بخرید، دلیل که کنیزکی بخرد و از او فرزند آید، اگر این خواب زنی بیند، دلیل که او را شوهر آید. اگر زنی بیند که چادر شب او بسوخت، دلیل که شوهرش بمیرد، یا او را طلاق دهد.
 
حضرت امام جعفر صادق فرماید:
چادر درخواب بر سه وجه است.
  1. مقام و منزلت
  2. مرد را زن و زن را شوهر
  3. سرپرست و مرد خانه
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: اگر ببیند که چادرش پاره است یا رازش فاش می‌شود و یا این که آبرویش در مخاطره قرار می‌گیرد. به هر حال هر کسی چیزی پنهان دارد که دوست ندارد دیگران بدانند. کوشش در مسیر حفظ همین پوشیدگی است که در خواب به شکل چادر نمایان می‌گردد.
 
خواب های معمول بهمراه تعابیر
 
سلام.من در خواب دیدم که با همسرم به بهشت زهرا میروم.بعد همسرم.مرا ترک میکند.و من از ترک کردن او توی قبرستان خیلی ناراحت میشوم و میترسم.بعد یادم می افتد که دنبال چادر مشکی ام باشم در صورتی که اصلا من چادر نداشتم.در خواب.هر چی گشتم پیداش نکردم.و بدلیل ترس از ماندن در قبرستان بیخیال چادرم میشوم و از انجا خارج میشوم.
تعبیر خواب رفتن به قبرستان عمر طولانی است و ترس در خواب نشانه شادی است اما گم شدن چادر نشانه این است که از معنویات کمی دور می شوید ولی اگر چارد نداشته اید و دنبال چادر می گردید این خواب خوبی است و نشان می دهد که شما دنبال معنوات هستید.
 
 
من خواب می بینم چادر مشکیم گم شده به شدت همه جا رو چند بار می گردم و پیدا نمی کنمش خیلی تو خواب حرص می خورم در نهایت تهش پیدا شد ولی در حد کابوس حرص خوردم
معنویات در زندگی برای شما خیلی مهم است و با تلاش بلاخره به معنویات زیادی در زندگی خواهید رسید
  • تورج حق وردی